آیه 34 سوره ص

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَىٰ كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ

[38–34] (مشاهده آیه در سوره)


<<33 آیه 34 سوره ص 35>>
سوره :سوره ص (38)
جزء :23
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و همانا ما سلیمان را در مقام امتحان آوردیم و کالبدی بر تخت وی افکندیم (برخی مفسران گفتند: یعنی دیوی را به جای او بر تخت بنشانیدیم. و برخی گفتند: چون گفت که من بر بستر صد زن خویش وارد شوم تا صد فرزند یابم و نگفت ان شاء اللّه و به خواست خدا و ذکر مشیّت الهی استثنا نکرد خدا از همه زنانش یک جسد بی‌جانی بر او به وجود آورد) آن گاه متذکر شد و باز به درگاه خدا توبه و انابه کرد.

و به راستی سلیمان را [درباره فرزندش] آزمودیم، و [آزمون این بود که] بر تختش جسدی [بی جان از فرزندش] افکندیم [فرزندی که سلیمان به زنده بودن او بسیار امید داشت]، آن گاه به درگاه خدا رجوع کرد [و همه امورش را به خدا واگذاشت.]

و قطعاً سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى بيفكنديم؛ پس به توبه باز آمد.

ما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى را افكنديم و او روى به خدا آورد.

ما سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدی افکندیم؛ سپس او به درگاه خداوند توبه کرد.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Certainly We tried Solomon, and cast a [lifeless] body on his throne. Thereupon he was penitent.

And certainly We tried Sulaiman, and We put on his throne a (mere) body, so he turned (to Allah).

And verily We tried Solomon, and set upon his throne a (mere) body. Then did he repent.

And We did try Solomon: We placed on his throne a body (without life); but he did turn (to Us in true devotion):

معانی کلمات آیه

«فَتَنَّا»: مبتلا و گرفتار ساختیم. دچار بیماری نمودیم. «أَلْقَیْنَا»: در اینجا ضمیر (ه) محذوف است و در اصل چنین است: أَلْقَیْنَاهُ. «جَسَداً»: پیکر. تن. حال مفعول محذوف است و برای تشبیه آمده است. یعنی همچون جسم بی‌روح. «أَنَابَ»: توبه و انابه سر داد. استغفار نمود. عبدالکریم خطیب در تفسیر «التفسیر القرآنی للقرآن» با استفاده از تقریرات استاد محمّد شاهین حمزه، سخنی بدین مفهوم دارد که: چه بسا روح سلیمان در حال بیداری از پیکر او جدا شده و دورادور ناظر لاشه بی‌روان خود بوده است. این عمل را امروزه «أَلطَّرْحُ الرُّوحِیُّ»: یعنی تجرید روح یا فرافکنی روح می‌نامند.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى‌ كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ «34»

و به راستى ما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى افكنديم پس به درگاه خدا انابه و توبه كرد.

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ «35»

و گفت: پروردگارا! مرا بيامرز و به من فرمانروايى و ملكى عطا كن كه پس از من سزاوار هيچ كس نباشد، همانا تو بسيار بخشنده‌اى.

نکته ها

در اين آيات سخن از آزمايش سخت حضرت سليمان است. امّا در اينكه اين آزمايش چه بوده، چند نظر است:

الف) سليمان چندين همسر داشت و آرزو داشت فرزندان زياد و برومندى نصيبش شود كه بازوى او در اداره كشور باشند، امّا از خداوند غافل شد و «ان شاء الله» نگفت، لذا هيچ فرزندى براى او تولّد نيافت جز فرزندى ناقص الخلقه كه همچون جسدى بى‌روح آن را بر تخت او افكند.

ب) خداوند، خود سليمان را به بيمارى سختى گرفتار كرد كه همچون جسدى بى‌روح روى تخت افتاده بود سپس او را به حالت اول برگرداند و شفا داد. (با توجّه به اينكه‌ «أَنابَ» به معناى برگشتن است).

ج) خداوند، جنازه فرزندش را كه بسيار مورد علاقه او بود به روى تختش انداخت.

پیام ها

1- همه‌ى مردم حتّى انبيا آزمايش مى‌شوند. «فَتَنَّا سُلَيْمانَ»

2- آزمايش وسيله‌ى صيقلى شدن روح و قرب به خداست. فَتَنَّا ... ثُمَّ أَنابَ‌

3- انحصار قدرت در افراد معصوم و الهى، سبب استبداد و انحراف نمى‌شود. «هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ»

جلد 8 - صفحه 108

4- اول خود را با توبه و انابه پاك كنيم و ظرف روح را شستشو دهيم، سپس از خداوند حكومت و قدرت بخواهيم. «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي»

5- استغفار قبل از دعا، سبب استجابت دعاست. «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً»

6- برخى انبيا به سراغ قدرت و حكومت مى‌رفتند. «هَبْ لِي مُلْكاً»

7- قدرت انبيا با زور و كودتا نيست، از طريق الطاف الهى است. «هَبْ لِي مُلْكاً»

8- لازمه‌ى كسب معنويّت و انابه و تضرّع، انزوا و گوشه‌گيرى نيست. ثُمَّ أَنابَ‌ ... هَبْ لِي مُلْكاً

9- عدم دخالت در سياست قداست آفرين است. «هَبْ لِي مُلْكاً»

10- از خداوند تنها رفع مشكل و شفاى مرض را نخواهيد بلكه علاوه بر جبران و اصلاح گذشته، كسب قدرت و نجات امّت را نيز درخواست كنيد. ثُمَّ أَنابَ‌ ... هَبْ لِي مُلْكاً

11- همّت بلند حضرت سليمان، سبب درخواست‌هاى بلند او از خداوند مى‌شود. «مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ»

12- در دعا و مناجات، صفات و نام‌هايى را درباره‌ى خداوند ذكر كنيد كه با دعا تناسب داشته باشد. «هَبْ لِي‌- أَنْتَ الْوَهَّابُ»

13- بخشش گسترده و پى در پى مخصوص خداوند است. «إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى‌ كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ (34)

وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ‌: و هر آينه بتحقيق آزمايش نموده سليمان را،

«1» مجمع البيان ج 4 ص 475.

«2» تنزيه الانبياء، ص 93.

«3» بحار الانوار، ج 14، ص 101- 102.

«4» ينابيع المودة، باب 47 ص 137 تا 139، و روضة الواعظين (چ قم) ج 1 ص 157.

جلد 11 - صفحه 197

وَ أَلْقَيْنا عَلى‌ كُرْسِيِّهِ جَسَداً: و انداختيم بر بالاى تخت او جسد بى‌روحى را، ثُمَّ أَنابَ‌: پس بازگشت نمود به خدا بر وجه انقطاع و به دعا و نماز مشغول شد.

شرح واقعه:

علامه مجلسى (رحمه اللّه) از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده كه: پسرى براى سليمان متولد شد، جنيان و شياطين گفتند كه اگر پسر او بماند ما نيز از پسر او محنت كشيم. پس آن حضرت ترسيد كه آسيبى به او رسانند، او را در ميان ابر گذاشت كه در آنجا شير خورد و تربيت يابد. پس ناگاه ديد آن پسر مرده به روى تختش افتاد، و اين تنبيهى بود آن حضرت را كه حذر كردن براى دفع قدر فايده نمى‌بخشد و تأديبى بود كه بر حق تعالى اعتماد ننمود و از شياطين ترسيد، «1» و به تدبير خود اطمينان نمود، و اين امر نسبت به مقام نبوى و پادشاهى او شايسته نبود، لذا ترك اولى شد. بنابراين آنچه بعضى نقل نموده از قضيه حضرت سليمان و انگشتر پادشاه دينه و محاربه او، تمام خلاف و از درجه اعتبار ساقط است و با مقام عصمت انبياى عظام شايسته نخواهد بود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30) إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ (31) فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32) رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33) وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى‌ كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ (34)

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35) فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ (36) وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (37) وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (38) هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ (39)

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى‌ وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)

ترجمه‌

و بخشيديم بداود سليمان را خوب بنده‌ئى بود همانا او بود بازگشت كننده‌

هنگاميكه نمايش داده شد باو در آخر روز اسبهائى كه يكدست را از زمين بلند نگاه ميداشتند و تندرو بودند

پس گفت همانا من بازماندم براى دوستى اسبان خوب از ذكر پروردگارم تا پنهان شد آفتاب به پرده شب‌

برگردانيد آنها

جلد 4 صفحه 468

را نزد من پس شروع كرد بدست كشيدن بر ساقها و گردنهاشان‌

و بتحقيق آزموديم سليمان را و انداختيم بر تختش بدنى را پس بازگشت بما نمود

گفت پروردگارا بيامرز مر او ببخش بمن سلطنتى كه سزاوار نباشد براى كسى بعد از من همانا تو بسيار بخشنده‌اى‌

پس مسخّر كرديم براى او باد را كه روان ميشد بفرمان او بآرامى هر جا كه ميخواست‌

و از ديوان هر سازنده بنا و فرو رونده در دريا را

و دسته ديگرى كه بهم بسته شده بودند در زنجيرها

اينست بخشش ما پس ببخش يا نگاه دار بدون شمار

و همانا براى او نزد ما هر آينه تقرّب و خوبى بازگشت است.

تفسير

خداوند متعال بحضرت داود پسرى موهبت فرمود كه او حضرت سليمان است بنده خوب خدا و بسيار رجوع كننده بود باو در امر دين و دعا و ذكر و يكى از خوبيهايش اين بود روز كه عازم جهاد بود و اسبان عربى تندرو خوب را كه وقت ايستادن يكدست را بلند كرده و بسرسم بر زمين ميگذاردند بر او عرضه داشتند بعد از نماز ظهر و مشغول بتماشاى آنها شد تا پوشيده شد قرص آفتاب بحجابى از اجسام مانند كوه و غيره و وقت فضيلت نماز عصر گذشت چنانچه بنظر حقير رسيده يا پوشيده شد آفتاب بتاريكى شب و وقت نماز عصر فوت شد چنانچه فرموده‌اند بسيار متأثر و ملول شد از اين پيش‌آمد و گفت مرا محبّت اين اسبها بازداشت از ياد پروردگارم برويد آنها را بياوريد نزد من پس آوردند و حضرت بساقها و يالهاى آنها دست كشيد براى تنظيف و تبرّك و همه را در راه خداوند صدقه داد چنانچه ظاهر است ولى از روايات مختلفه و اقوال مفسّرين معانى ديگرى مستفاد ميشود كه چون متعارض و مخالف با ظاهر قرآن و اعتبار بود حقير ذكر ننمودم و بنابراين ضمير توارت راجع بشمس است بدلالت عشى و قرينه مقام و محتمل است راجع باسبان باشد براى مستور شدن آنها از نظر حضرت بدور شدن و تاريكى هوا و در هر حال خداوند او را در معرض امتحان در آورد بآنكه باو پسرى مرحمت فرمود و اجنّه و شياطين براى آنكه مبادا او بماند و جاى پدر خود را بگيرد در صدد قتل او برآمدند و حضرت سليمان ترسيد و آن طفل را با بر سپرد كه نگهدارى كند و روزى جسد مرده او را روى تخت خود ديد و دانست كه حذر جلوگيرى از قدر نميكند و نبايد مانند او پيغمبرى از اجنّه و شياطين‌

جلد 4 صفحه 469

بترسد و از شرّ آنها بخدا پناه نبرد و با بر متوسّل شود چنانچه از امام صادق عليه السّلام و بعضى از مفسّرين نقل شده و در اينجا هم اقوال و روايات مختلفه ديگرى است كه بعضى بى‌اعتبار و بعضى منافى با اعتبار است لذا حقير ذكر ننمودم در هر حال آنحضرت از اين مقدار ترك توكّل و رضاى بقضاى الهى نادم و پشيمان شد و مشغول بتضرع و زارى و توبه و انا به بدرگاه خدا گرديد و بعد از طلب مغفرت از خداوند خواست كه باو سلطنتى ببخشد كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او يعنى كسى لايق آنمقام نباشد بعد از او و به بيان ديگر از خدا خواست او را لايق مقامى گرداند كه فوق مقامات آتيه باشد چنانچه بنظر حقير رسيده يا از خدا خواست باو سلطنت حقه الهيه مرحمت كند كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از او كه آن سلطنت را نسبت بقهر و غلبه و جور و اجبار خلق دهد و خداوند هم‌چنان سلطنتى باو عنايت فرمود بر جن و انس و حشمت و جلاليكه همه در زمان او و بعد از او دانستند كه سلطنت حقّه الهيّه است و شباهتى بسلطنت سلاطين جور ندارد چنانچه از امام كاظم عليه السّلام در جواب كسيكه سؤال نمود از معناى اين آيه و آنكه آيا ممكن است پيغمبر بخيل باشد نقل شده است خلاصه آنچه بنظر حقير رسيده در جواب از اين اشكال و شايد روايت هم ناظر بآن باشد آنستكه بخل در صورتى است كه شخص نخواهد كسى بمقام و رتبه او برسد نه آنكه بخواهد خودش بمقامى برسد كه فوق همه باشد و خواهش حضرت سليمان اين بود نه آن و اينكه گفته‌اند پيغمبر نبايد خواهش دنيوى كند جوابش آنستكه اولا خوب است انسان هر چه ميخواهد از خدا بخواهد چه در دنيا چه در آخرت ثانيا اين در صورتى است كه دنيا را براى خودش بخواهد نه براى آخرت و حضرت سليمان كه پادشاهى ميخواست مسلّما براى عدل و داد و نشر دين حق و امر بمعروف و نهى از منكر بود كه بدون سلطنت و نفوذ و قوّه و قدرت ميسور نميشود و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و باد را بفرمان او قرار داد كه جارى ميشد بامر او بملايمت و آرامى هر جا و هر وقت ميخواست و اگر ميخواست تند برود ميرفت چنانچه در سوره انبيا فرموده و لسليمان الرّبح عاصفة و شياطين را هم مسخّر او فرمود كه يكدسته از آنها در خشكى براى او عمارات رفيعه بنا مينمودند و يكدسته در دريا غوص نموده مرواريد و جواهر براى او

جلد 4 صفحه 470

بيرون مى‌آوردند و بعضى از آنها را هم اسير نموده در زنجير و غلهاى آهنين بهم بسته بود كه مردم از شرّ آنها مأمون باشند و آنها كفّار و متمرّدين بودند و شمه‌اى از اين معانى در سوره سبا ذكر شد و بعد از اين سلطنت و قدرت بى‌سابقه و لاحقه خداوند باو فرموده كه اين عطا و موهبت الهيه است ميخواهى ببخش ميخواهى نگهدار با تو است اختيار ما از تو حساب آنرا نخواهيم كشيد و عوضى از تو نميخواهيم يا هر چه ميخواهى صرف كن بدون حساب كه تمامى ندارد در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند به پيغمبر ما عطا فرمود زيادتر از آنچه بحضرت سليمان عطا فرموده بود و باو اختيار داده بود كه بهر كس هر چه بخواهد بدهد و بهر كس نخواهد ندهد و با پيغمبر خاتم هم اينمعامله را فرمود كه دستور داد بمسلمانان كه آنچه پيغمبر بشما داد بگيريد آنرا و آنچه بازداشت شما را از آن بپذيريد و جياد ظاهرا جمع جواد بمعناى اسب خوب تندرو است و بعضى آنرا جمع جوديا جيّد دانسته‌اند و شيطان هر بد ذات خبيث سركش را گويند و بر جن و انس و ستور اطلاق ميشود مانند ديو در فارسى كه ظاهرا آنرا در اينمعنى استعمال مينمايند و احببت گفته‌اند بمعناى آثرت است يعنى اختيار نمودم و متعدّى بعلى ميشود ولى چون اينجا نائب مناب انبت گشته متعدى بعن شده و بنظر حقير متضمّن معناى رجوع است يعنى من اختيار نمودم حبّ خير را با آنكه رجوع كننده بودم از ذكر پروردگارم و محتمل است بمعناى تقاعدت باشد و حبّ الخير مفعول‌له آن و انبت يعنى قائم مقام نمودم‌

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَقَد فَتَنّا سُلَيمان‌َ وَ أَلقَينا عَلي‌ كُرسِيِّه‌ِ جَسَداً ثُم‌َّ أَناب‌َ (34)

و ‌هر‌ آينه‌ بتحقيق‌ ‌ما آزمايش‌ كرديم‌ سليمان‌ ‌را‌ و القاء كرديم‌ ‌بر‌ كرسي‌ ‌او‌ جسدي‌ ‌را‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ رجوع‌ نمود.

‌اينکه‌ آيه شريفه‌ ‌را‌ بانحاء مختلف‌ تفسير كردند بعضي‌ گفتند سليمان‌ فرمود ‌من‌ ‌از‌ ‌هر‌ يك‌ زوجات‌ ‌خود‌ فرزندي‌ پيدا ميكنم‌ ‌که‌ مجاهد ‌في‌ سبيل‌ اللّه‌ ‌باشد‌ و چون‌ نگفت‌ ‌ان‌ شاء اللّه‌ ‌از‌ هيچ‌ كدام‌ ‌آنها‌ فرزند پيدا نكرد مگر يك‌ ‌از‌ ‌آنها‌ آنهم‌ سقط شد و مرده‌ بدنيا آمد ‌او‌ ‌را‌ گذاردند روي‌ تخت‌ جسد بي‌ روح‌. بعضي‌ گفتند فرزندي‌ داشت‌ بسيار باو علاقه‌ داشت‌ روزي‌ ملك‌ الموت‌ ‌بر‌ سليمان‌ وارد شد و بسيار باين‌ فرزند نگاه‌ ميكرد سليمان‌ خائف‌ شد ‌او‌ ‌را‌ سپرد بدست‌ شياطين‌ ‌او‌ ‌را‌ بردند ‌در‌ ابرها آنجا قبض‌ روح‌ ‌او‌ شد آوردند روي‌ تخت‌ سليمان‌ انداختند بعضي‌ گفتند سلطنت‌ سليمان‌ ‌در‌ اثر خاتم‌ ‌او‌ ‌بود‌ و موقعي‌ ‌که‌ ‌براي‌ قضاء حاجت‌ ميرفت‌ ‌به‌ دست‌ يكي‌ ‌از‌ زوجات‌ مي‌سپرد يك‌ روز شيطاني‌ ‌از‌ ‌آن‌ زوجه‌ ربود و ‌در‌ دريا انداخت‌ و چند روزي‌ سليمان‌ مخفي‌ ‌بود‌

جلد 15 - صفحه 244

‌تا‌ ‌از‌ صيادي‌ ماهي‌ گرفت‌ و چون‌ شكم‌ ‌او‌ ‌را‌ پاره‌ كرد انگشتر ‌در‌ شكم‌ ‌او‌ ‌بود‌ تمام‌ اينها كذب‌ ‌است‌ زيرا پيغمبر ‌اگر‌ خبر ‌از‌ آينده‌ بدهد و واقع‌ نشود كذب‌ گفته‌ و ‌از‌ تقدير الهي‌ ‌بعد‌ ‌از‌ بلوغ‌ اجل‌ ‌هر‌ جا ‌باشد‌ نميتوان‌ جلوگيري‌ كرد و دستگاه‌ نبوت‌ و رسالت‌ و سلطنت‌ موهبت‌ الهي‌ ‌است‌ منوط و مربوط ‌به‌ انگشتر نيست‌ و شياطين‌ ‌هم‌ همچه‌ قدرتي‌ ندارند و آنچه‌ بنظر اقرب‌ ميآيد و ‌بر‌ طبقش‌ ‌هم‌ خبر داريم‌ اينكه‌ امتحان‌ حضرت‌ سليمان‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ مريض‌ شد باندازه‌اي‌ ‌که‌ بدن‌ ‌از‌ حس‌ و حركت‌ افتاد و توهم‌ كردند ‌که‌ ‌از‌ دنيا رفته‌ و روي‌ تخت‌ افتاد سپس‌ خداوند شفا عنايت‌ فرمود و سليمان‌ دانست‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ مرض‌، و كسالت‌ ‌در‌ اثر ‌آن‌ ترك‌ اولي‌ ‌بود‌:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 34)- آزمایش سخت سلیمان و حکومت گسترده او قرآن همچنان قسمت دیگری از سرگذشت سلیمان را بازگو می‌کند، و نشان می‌دهد که انسان به هر پایه‌ای از قدرت برسد باز از خود چیزی ندارد، و هر چه هست از ناحیه خداست، مطلبی که توجه به آن پرده‌های غرور و غفلت را از مقابل چشم انسان کنار می‌زند.

نخست در باره یکی از آزمایشهائی سخن می‌گوید که خدا در باره سلیمان کرد، آزمایشی که با «ترک اولی» همراه بود، و به دنبال آن سلیمان به درگاه خدا روی آورد و از این «ترک اولی» توبه کرد.

قرآن می‌گوید: «ما سلیمان را آزمودیم و بر کرسی او جسدی افکندیم، سپس به درگاه خداوند توبه کرد، و به سوی او بازگشت» (وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلی کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ).

توضیح این که: «سلیمان» آرزو داشت فرزندان برومند شجاعی نصیبش شود که در اداره کشور و مخصوصا جهاد با دشمنان به او کمک کنند، او دارای همسران متعدد بود با خود گفت: من با آنها همبستر می‌شوم تا فرزندان متعددی نصیبم گردد، و به هدفهای من کمک کنند، ولی چون در اینجا غفلت کرد و «انشاء اللّه»- همان جمله‌ای که بیانگر اتکای انسان به خدا در همه حال است- نگفت در آن زمان هیچ فرزندی از همسرانش تولد نیافت، جز فرزندی ناقص الخلقه، همچون جسدی بی‌روح که آن را آوردند و بر کرسی او افکندند! سلیمان سخت در فکر فرو رفت، و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده، و بر نیروی خودش تکیه کرده است، توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع